حسین کوچولو

جوک کودکانه

1392/1/18 9:56
152 بازدید
اشتراک گذاری

 

   
 
 

آقاي گاو به نقاش : زبانم لال ، چرا منو شبيه گاو كشيدي؟!

 
 

 يك روز كبريتي سرش را مي خاراند، آتش مي گيرد.

 

 
 
 

 آسيب مي رساند DNA  جرايد: تلفن همراه به

اولي : واي اين دراكولا چيه ؟

دومي : نترس ، آقاي رئيسه ، جهش ژنتيكي پيدا كرده

 

 

معلم:بگو ببينم، كمبوجيه چه جور پادشاهي بود؟

شاگرد:پادشاه بدي نبود، فقط هميشه از كمبود بودجه شكايت داشت.

 

 
 
 
 

معلم : بنويس صابون

شاگرد روي تخته نوشت ، سابون

معلم : ببين عزيزم صابون با ص است نه با س

شاگرد : خانم فرقي نمي كند نگران نباشيد اينم كف مي كند 

 
 
 

دو نفر دروغگو به هم رسيدند

اولي گفت : من ديشب توي كره ماه شام خوردم

دومي : آره ، وقتي از كره ي مريخ برمي گشتم تو را در كره ماه سر سفره ديدم

 
 
 

مادر : علي بيا اسفناج بخور آهن دارد

علي : آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم

 
 

پدر : حالا كه رفوزه شدي به كسي نگو تا آبرويت نرود

 پسر: چشم پدر، به همه سفارش كردم تا به كسي نگويند

 

 
 

خبرنگار: چرا قبل از هر بازي به حمام مي روي؟

فوتباليست: براي اينكه گلهاي تميز بزنم.!!!!

 
 
 

اولي : چرا گريه مي كني؟

دومي : چون اگر يك دقيه زودتر رسيده بودم از اتوبوس جا نمي ماندم

اولي : ولي طوري گريه مي كني كه انگار اتوبوس دو ساعت پيش رفته بود!!!!

 
 
 

معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟

شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه !!!!....

 

 
 
 

معلم: چند وقت است كه حمام نرفتي؟

شاگرد: از موقعي كه اميركبير در حمام كشته شد.

 

 

 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)