حسین کوچولو

جوک کودکانه 2

1392/1/18 10:01
313 بازدید
اشتراک گذاری
ك روز يه فردی داشته خرما مي داده يك نفر يك مشت خرما بر ميداره لر ميگه اقا يك نفر مرده يك اتوبوس كه وارونه نشده.
خرما
 
     
   
     
يک روز یک بچه خيلي شلوغ از مادرش اجازه می گیرد تا برود خانه دوستش و با بچه ها بازي کند. پس از چند ساعت برميگردد. مامانش مي پرسد: بچه آرامي بودي؟ پسرک مي گوید: بله مامان. حتي مامان دوستم از رفتن من خيلي خوشحال شد . مامان پسرک مي پرسد: از کجا فهميدي؟ پسرک مي گوید: آخر وقتي زنگ در خانه شان را زدم، مامان دوستم گفت : به به فقط جنابعالي را کم داشتيم.
بچه شلوغ 
 
     
   
     
شاطر به فردی ميگه پشت سرت کسی وای نايسته که نون نيست ترکه هم به هر کس ميومده ميگه بيا برو جلو من که پشت سر من نون گیرت نمی یاد.
نان
 
     
   
     
بچه: بابا, هواپيماي به اين بزرگي را چطور مي دزدند؟ پدر: اول صبر مي كنند برود بالا, كوچك كه شد بعد مي دزدنش!!!!
دزدی
 
     
   
     
معتادی منتظر تاكسي بود و هي مي گفت: عيد عيد عيد ... يه تاكسي نگه داشت و گفت: آقا، خيابوني به نام عيد نداريم! معتاد گفت: بامرام، چرا اين قدر از آدم حرف مي كشي، منژورم همون سر بهاره ديگه!
سر بهار 
 
     
   
     
يه نفر يه سگ فلج داشت، هر وقت دزد مي‌آمد، سگه رو مي‌گذاشته توي فرقون و دنبال دزده مي‌دويده!
سگ فلج
 
     
   
     
از یه نفر می پرسن که برای بستن یه لامپ به چند نفر احتیاج داری؟ می گه: 3 نفر می گن: چرا 3 نفر؟ می گه: یه نفر می ره بالا، نردبون لامپ رو بگیره؛ دو نفر هم از پایین نردبون رو بچرخونن!
لامپ
 
     
   
     
معلم: بگو ببينم، تيمور لنگ چه طور به حكومت رسيد؟ دانش آموز: آقا اجازه، لنگ لنگان!
تیمور لنگ 
 
     
   
     
مي داني وقتي يک فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ يک فيل از روي زمين کم مي شود. ولي وقتي دو تا فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ يک فيل به روي درخت اضافه مي شود. ولي وقتي سه تا فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ درخت مي شکند.
فيل 
 
     
   
     
یک روز یک تازه به دوران رسيده را از زير آوار زلزله در مي آورند مي‌بينند موبايلش دستش است. نگاهی به جمعیت ميکند مي گوید: ويبراتور را حال کرديد؟!
ويبراتور 
 
     
   
     
به يك بچه ميگویند با فرشاد جمله بساز. مي گوید : روح غضنفرشاد.!!!!
جمله سازي 
 
     
   
     
مردي با پسرش به سينما مي رود. راهنما با يك چراغ مي آید جلو. پدر مي گوید: پسر برو كنار، موتور به تو نزند
راهنماي سينما 
 
     
   
     
قاضي به متهم : خجالت نمي كشي؟ الان پنجمين بار است كه به دادگاه مي آيي . متهم : شما چي كه هر روز به دادگاه مي آييد.
قاضي و متهم 
 
     
   
     
اولی: جایی را نام ببرید که در آن قلم پیدا می شود؟ دومی: تنها مغازه اي كه درآن هميشه قلم پيدا ميشه قصابي است.
مغازه داراي قلم 
 
     
   
     
معلم گفت : علي تو فعل زدن را صرف كن. علي گفت : زدم . زدي . دعوايمان شد.
فعل زدن 
 
     
   
     
معلم گفت : حسن تو فعل كشيدن را صرف كن. حسن گفت : كشيدم . كشيدي . پاره شد.
فعل كشيدن 
 
     
   
     
به لاک پشت ميگويند: يك دروغ بگو. مي گوید: دويدمو دويدم !!!
دروغ لاک پشت 
 
     
   
     
مي داني وقتي يک فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ يک فيل از روي زمين کم مي شود. ولي وقتي دو تا فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ يک فيل به روي درخت اضافه مي شود. ولي وقتي سه تا فيل مي رود روي درخت چي مي شود؟ درخت مي شکند.
فيل 
 
     
   
     
معلم در کلاس دستور زبان از یکی از شاگردان پرسید: بگو ببینم ((من ملیونر هستم)) چگونه عبارتی است؟ شاگرد جواب داد یک دروغ محض
دروغ محض
 
     
   
     
كمك خلبان: نگاه كن، آدمها از اين بالا مثل مورچه ديده مي شن! خلبان: عزيزم، چيزي كه تو مي بيني همان مورچه است؛ ما هنوز پرواز نكرديم!
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)